زبانحال مسلم بن عقیل علیهالسلام قبل از شهادت
بـیـهـوده بود آن نـامـهها، آن ادعـاهـا رنـگی ندارد غیرِ نـنـگ اینجا حـناها از هرکه زد سنگم به سینه، سنگ خوردم ای بـیوفـاهـا، بـیوفـاهـا، بـیوفـاهـا انگار تنها خونِ دل خوردن در اینجاست مـثـل امیـرالـمـؤمـنـیـن تـقـدیـر مـاهـا هـستـند در کـوفه همه چشم انتظارت سرنیـزه ها، شمـشیرها، حتی عصاها فکـری برای فـاطـمـههـای حـرم کـن قـنـفـذ فـراوان است در این بیحـیاها حـالا کـه اسـمـاعـیـل آوردی خـلـیـلـم بایـد که باشد هـمـرهت، حـتماً عـباها در علقمه، در کربلا، در کوفه، در شام این حـج نـدارد یک مـنـا، دارد مـناها در پیـش زهـرا آبـرویم رفت ای وای من بـاز کـردم پـای زینب را کجـاهـا |